صلوات گناهان را ریشه کن مى کند ... | نامگذاری در دین اسلام ... | احادیث اسلامی را به نوجوانان خود بیاموزید ... | به فرزندان خود احترام بگذارید و ... | نماز ... | شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی ...
انتقام سخت تر ... | این تفاوت ها از کجا تا به کجا و چگونه رقم خورده است؟ ... | عاملان ترور شهید را مجازات کنید و تلاشهای علمی او را ادامه دهید ... | شهید محسن فخری زاده ...
عاقبت قاتلان امام حسین(ع) ... | امام سید علی حسینی خامنه ای | شهید حاج قاسم سلیمانی | شهید محسن فخری زاده (از دانشمندان حوزه هستهای)
نعمت ... | مشکل اقتصاد کشور نداشتن راهکار نیست همت، شجاعت و پیگیری جدی نیاز است ... | بسیج ... | شهید محسن فخریزاده ... | شهید حاج قاسم سلیمانی ...
ترجمه ۳ـ گوشت مردار، و خون، و گوشت خوك، و حيواناتى كه به غير نام خدا ذبح شوند، و حيوانات خفه شده، و به زجر كشته شده، و آنها كه بر اثر پرت شدن از بلندى بميرند، و آنها كه به ضرب شاخ حيوانى مرده، و باقيمانده صيد حيوان درنده ـ مگر آن كه (به موقع) آن را سر ببريد ـ و آنها كه براى بت ها ذبح مى شوند، (همه) بر شما حرام شده است; و (همچنين) قسمت كردن گوشت حيوان به وسيله چوبه هاى تيرِ مخصوص بخت آزمائى; تمام اين اعمال، فسق و گناه است. ـ امروز، كافران از (زوال) آئين شما مأيوس شدند; بنابراين، از آنها نترسيد; و از (مخالفت) من بترسيد! امروز، دين شما را كامل كردم; و نعمت خود را بر شما تمام نمودم; و اسلام را به عنوان آئين (جاودان) شما پذيرفتم ـ اما آنها كه در حال گرسنگى، دستشان به غذاى ديگرى نرسد، و متمايل به گناه نباشند، (مانعى ندارد كه از گوشت هاى ممنوع بخورند;) خداوند آمرزنده و مهربان است.
تفسیر در آغاز اين سوره، اشاره به حلال بودن گوشت چهار پايان به استثناى آنچه بعداً خواهد آمد، شده بود، آيه مورد بحث، در حقيقت همان استثناهائى است كه وعده داده شده. در اين آيه حكم به تحريم يازده چيز شده است كه بعضى از آنها در آيات ديگر قرآن نيز بيان گرديده، و تكرار آن جنبه تأكيد دارد. 1 ـ نخست مى فرمايد: «مردار بر شما حرام شده است» (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ). 2 ـ همچنين «خون» (وَ الدَّمُ). 3 ـ و «گوشت خوك» (وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ). 4 ـ «و حيواناتى كه طبق سنت جاهليت به نام بت ها و اصولاً به غير نام خدا ذبح شوند» (وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ). درباره تحريم اين چهار چيز و فلسفه آن در جلد اول تفسير «نمونه» ذيل آيه 173 سوره «بقره» ، توضيح كافى داده ايم. 5 ـ و نيز «حيواناتى كه خفه شده باشند حرامند» (وَ الْمُنْخَنِقَةُ). خواه به خودى خود، يا به وسيله دام، و خواه به وسيله انسان اين كار انجام گردد، چنان كه در زمان جاهليت معمول بوده كه گاهى حيوان را در ميان دو چوب يا در ميان دو شاخه درخت سخت مى فشردند تا بميرد و از گوشتش استفاده كنند. در بعضى از روايات نقل شده كه: «مجوس» مخصوصاً مقيّد بودند حيوانات را از طريق خفه كردن بكشند، سپس از گوشتشان استفاده كنند، بنابراين ممكن است آيه ناظر به وضع آنها نيز باشد 6 ـ «و حيواناتى كه با شكنجه و ضرب، جان بسپارند و يا به بيمارى از دنيا بروند» (وَ الْمَوْقُوذَةُ) در تفسير «قرطبى» نقل شده: در ميان عرب معمول بود كه بعضى از حيوانات را به خاطر بت ها آن قدر مى زدند تا بميرد و آن را يك نوع عبادت مى دانستند! 3 7 ـ «و حيواناتى كه بر اثر پرت شدن از بلندى بميرند» (وَ الْمُتَرَدِّيَةُ). 8 ـ «و حيواناتى كه به ضرب شاخ مرده باشند» (وَ النَّطيحَةُ). 9 ـ «و حيواناتى كه به وسيله حمله درندگان كشته شوند» (وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ). ممكن است يكى از فلسفه هاى تحريم اين پنج نوع از گوشت هاى حيوانات آن باشد كه خون به قدر كافى از آنها بيرون نمى رود; زيرا تا زمانى كه رگ هاى اصلى گردن بريده نشود، خون به قدر كافى بيرون نخواهد ريخت، و مى دانيم خون مركز انواع ميكروب ها است و با مردن حيوان، قبل از هر چيز، خون عفونت پيدا مى كند. و به تعبير ديگر، اين چنين گوشت ها يك نوع مسموميت دارند و جزء گوشت هاى سالم محسوب نخواهند شد، مخصوصاً اگر حيوان بر اثر شكنجه، يا بيمارى و يا تعقيب حيوان درنده اى بميرد، مسموميت بيشترى خواهد داشت. به علاوه جنبه معنوى ذبح كه با ذكر نام خدا و رو به قبله بودن حاصل مى شود در هيچ يك از اينها نيست. ولى اگر قبل از آن كه اين حيوانات جان بسپرند به آنها برسند، با آداب اسلامى آنها را سر ببرند و خون به قدر كافى از آنها بيرون بريزد، حلال خواهند بود و لذا به دنبال تحريم موارد فوق مى فرمايد: «مگر آن كه به موقع و با شرايط آن را ذبح كنيد» (إِلاّ ما ذَكَّيْتُمْ). بعضى از مفسران احتمال داده اند: اين استثناء تنها به قسم اخير يعنى «وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ» بر مى گردد. ولى اكثر مفسران معتقدند: به تمام اقسام بر مى گردد، و اين نظر به حقيقت نزديك تر است. ممكن است سؤال شود: چرا با وجود «مَيْتَة» در آغاز آيه، اين موارد ذكر گرديده است، مگر تمام آنها داخل در مفهوم «مَيْتَة» نيست؟ در پاسخ مى گوئيم: «مَيْتَة» از نظر فقهى و شرعى مفهوم وسيعى دارد، يعنى هر حيوانى كه با طريق شرعى ذبح نشده باشد در مفهوم «مَيْتَة» داخل است، ولى در لغت، «مَيْتَة» معمولاً به حيوانى گفته مى شود كه خود به خود بميرد. بنابراين، موارد فوق در مفهوم لغوى «مَيْتَة» داخل نيست و لااقل احتمال اين را دارد كه داخل نباشد و لذا نيازمند به بيان است.
10 ـ در زمان جاهليت، بت پرستان سنگ هائى در اطراف «كعبه» نصب كرده بودند كه شكل و صورت خاصى نداشت، آنها را «نُصب» مى ناميدند، در مقابل آنها قربانى مى كردند و خون قربانى را به آنها مى ماليدند، و فرق آنها با بت، اين بود كه بت ها همواره داراى اشكال و صور خاصى بودند، اما «نُصب» چنين نبودند، قرآن در آيه فوق، اين گونه گوشت ها را تحريم كرده، مى گويد: «و آنچه در برابر يا روى نصب ذبح شوند» (وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ). روشن است: تحريم اين نوع گوشت جنبه اخلاقى و معنوى دارد، نه جنبه مادّى و جسمانى، و در واقع يكى از اقسام «ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ» مى باشد، كه به خاطر رواجش در ميان عرب جاهلى، به آن تصريح شده است. 11 ـ نوع ديگرى از حيواناتى كه تحريم آن در آيه فوق آمده، آنها است كه به صورت «بخت آزمائى» ذبح و تقسيم مى گرديده و آن چنين بوده كه: ده نفر با هم شرط بندى مى كردند، حيوانى را خريدارى و ذبح نموده، سپس ده چوبه تير كه روى هفت عدد از آنها عنوان «برنده» و سه عدد عنوان «بازنده» ثبت شده بود، در كيسه مخصوصى مى ريختند و به صورت قرعه كشى آنها را به نام يك يك از آن ده نفر بيرون مى آوردند، هفت چوبه برنده به نام هر كس مى افتاد سهمى از گوشت بر مى داشت، و چيزى در برابر آن نمى پرداخت، ولى آن سه نفر كه تيرهاى بازنده را دريافت داشته بودند، بايد هر كدام يك سوم قيمت حيوان را بپردازند، بدون اين كه سهمى از گوشت داشته باشند. اين چوبه هاى تير را «ازلام» جمع «زلم» (بر وزن قلم) مى ناميدند، اسلام خوردن اين گوشت ها را تحريم كرد، نه به خاطر اين كه اصل گوشت حرام بوده باشد، بلكه به خاطر اين كه جنبه «قمار» و بخت آزمائى دارد، مى فرمايد: «و آنچه را به وسيله چوب هاى مخصوصى بخت آزمائى قسمت مى كنيد» (وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالأَزْلامِ). روشن است: تحريم «قمار» و مانند آن اختصاص به گوشت حيوانات ندارد، بلكه در هر چيز انجام گيرد ممنوع است و تمام زيان هاى فعاليت هاى حساب نشده اجتماعى و برنامه هاى خرافى در آن جمع مى باشد. و در پايان براى تأكيد بيشتر روى تحريم آنها مى فرمايد: «تمام اين اعمال فسق است و خروج از اطاعت پروردگار» (ذلِكُمْ فِسْقٌ) بعد از بيان احكام فوق، دو جمله پرمعنى در آيه مورد بحث به چشم مى خورد، نخست مى گويد: «امروز كافران از دين شما مأيوس شدند، بنابراين از آنها نترسيد و تنها از (مخالفت) من بترسيد» (الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ). سپس مى فرمايد: «امروز دين و آئين شما را كامل كردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان آئين شما پذيرفتم» (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ ديناً). و در پايان آيه بار ديگر به مسائل مربوط به گوشت هاى حرام بازگشته، و حكم صورت اضطرار را بيان كرده، مى گويد: «كسانى كه به هنگام گرسنگى ناگزير از خوردن گوشت هاى حرام شوند در حالى كه تمايل به گناه نداشته باشند خوردن آن براى آنها حلال است; زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَمَنِ اضْطُرَّ في مَخْمَصَة غَيْرَ مُتَجانِف لاِ ِثْم فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ). و به هنگام ضرورت بندگان خود را به مشقت نمى افكند و آنها را كيفر نمى دهد. «مَخْمَصَه» از ماده «خَمْص» (بر وزن لمس) به معنى «فرورفتگى» است، و به معنى گرسنگى شديد كه باعث فرورفتگى شكم مى شود نيز آمده است خواه به هنگام قحطى باشد يا به هنگام گرفتارى شخصى. «غَيْرَ مُتَجانِف لاِ ِثْم» به معنى آن است كه تمايل به گناه نداشته باشد، كه يا به عنوان تأكيد مفهوم اضطرار آمده. يا به منظور آن است كه به هنگام ضرورت زياده روى در خوردن گوشت حرام نكند، و آن را حلال نشمرد. يا آن كه مقدمات اضطرار را خودش فراهم نساخته باشد. و يا آن كه در سفرى كه براى انجام كار حرامى در پيش گرفته، گرفتار چنان ضرورتى نشود. ممكن است همه اين معانى از اين عبارت منظور باشد.
آنچه از مجموع بحث هاى فوق و ساير منابع اسلامى استفاده مى شود، اين است كه: اسلام در مورد بهره بردارى از گوشت ها ـ همانند ساير دستورهايش ـ يك روش كاملاً اعتدالى را در پيش گرفته، يعنى نه همانند مردم زمان جاهليت كه از هر نوع گوشتى مى خوردند، اعم از گوشت سوسمار، مردار و امثال آن، و يا همانند بسيارى از غربى هاى امروز كه حتى از خوردن گوشت خرچنگ و كرم ها چشم پوشى نمى كنند. و نه مانند «هندوها» كه مطلقاً خوردن گوشت را ممنوع مى دانند، بلكه، گوشت حيواناتى كه داراى تغذيه پاك بوده و مورد تنفّر نباشند حلال كرده بر روى روش هاى افراطى و تفريطى خط بطلان كشيده و براى استفاده از گوشت ها شرائطى مقرّر داشته است، به اين ترتيب كه: الف ـ حيواناتى كه از گوشت آنها استفاده مى شود، بايد از حيوانات علف خوار باشند; زيرا گوشت حيوانات گوشت خوار، بر اثر خوردن گوشت هاى مردار و آلوده، غالباً ناسالم و مايه انواع بيمارى ها است، به خلاف چهارپايان علف خوار كه معمولاً از غذاهاى سالم و پاك استفاده مى كنند. به علاوه، همان طور كه در گذشته ذيل آيه 173 سوره «بقره» گفتيم هر حيوانى صفات خويش را از طريق گوشت خود، به كسانى كه از آن مى خورند منتقل مى كند. بنابراين، تغذيه از گوشت حيوانات درنده صفت قساوت و درندگى را در انسان تقويت مى نمايد. و نيز به همين دليل است كه در اسلام حيوانات جَلاّل يعنى حيواناتى كه از نجاست تغذيه مى كنند، تحريم شده است. ب ـ حيواناتى كه از گوشتشان استفاده مى شود، بايد مورد تنفّر نبوده باشند. ج ـ و نيز بايد زيانى براى جسم يا روح انسان توليد نكنند. د ـ حيواناتى كه در مسير شرك و بت پرستى و مانند آنها قربانى مى شوند، چون از نظر معنوى ناپاكند، تحريم شده اند. هـ ـ يك سلسله دستورها در اسلام براى طرز ذبح حيوانات وارد شده كه هر كدام به نوبه خود، داراى اثر بهداشتى يا اخلاقى مى باشد.
در اينجا بحث مهمى پيش مى آيد كه: منظور از «اليوم» (امروز) كه در دو جمله بالا تكرار شده چيست؟ يعنى كدام روز است كه اين «چهار جهت» در آن جمع شده، هم كافران در آن مأيوس شده اند، و هم دين كامل شده، هم نعمت خدا تكامل يافته، هم خداوند آئين اسلام را به عنوان آئين نهائى مردم جهان پذيرفته است. در اين مورد، در ميان مفسران سخن بسيار است، ولى آنچه جاى شك نيست اين است كه: چنين روزى بايد روز بسيار مهمى در تاريخ زندگى پيامبر (صلى الله عليه وآله) باشد، نه يك روز ساده و عادى و معمولى; زيرا اين همه اهميت براى يك روز عادى معنى ندارد. لذا در پاره اى از روايات آمده است: بعضى از يهود و نصارى با شنيدن اين آيه، گفتند: اگر چنين آيه اى در كتب آسمانى ما نقل شده بود، ما آن روز را روز عيد قرار مى داديم اكنون بايد از روى قرائن، نشانه ها و تاريخ نزول اين آيه، و اين سوره و تاريخ زندگانى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و رواياتى كه از منابع مختلف اسلامى به دست ما رسيده، اين روز مهم را پيدا كنيم: 1 ـ آيا منظور روزى است كه احكام بالا درباره گوشت هاى حلال و حرام نازل شده؟ قطعاً چنين نيست; زيرا نزول اين احكام واجد اين همه اهميت نيست نه باعث تكميل دين است; زيرا آخرين احكامى نبوده كه بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل شده، به دليل اين كه: در دنباله اين سوره به احكام ديگرى نيز برخورد مى كنيم، علاوه بر اين نزول اين احكام سبب يأس كفار نمى شود، چيزى كه سبب يأس كفار مى شود، فراهم ساختن پشتوانه محكمى براى آينده اسلام است. و به عبارت ديگر، نزول اين احكام و مانند آن تأثير چندانى در روحيه كافران ندارد و اين كه گوشت هائى حلال يا حرام باشد، آنها حساسيتى روى آن ندارند. 2 ـ آيا منظور از آن «روز عرفه» در آخرين حج پيامبر(صلى الله عليه وآله) است؟! (همان طور كه جمعى از مفسران احتمال داده اند). پاسخ اين سؤال نيز منفى است; زيرا نشانه هاى فوق بر آن روز نيز تطبيق نمى كند; چرا كه حادثه خاصى كه باعث يأس كفار بشود در آن روز واقع نشده، اگر منظور انبوه اجتماع مسلمانان است كه قبل از روز عرفه نيز در خدمت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) در «مكّه» بودند. و اگر منظور نزول احكام فوق در آن روز است كه آن نيز همان طور كه گفتيم چيز وحشتناكى براى كفار نبود. 3 ـ و آيا مراد «روز فتح مكّه» است (چنان كه بعضى احتمال داده اند) با اين كه تاريخ نزول اين سوره مدت ها بعد از فتح «مكّه» بوده است؟! 4 ـ و يا منظور روز «نزول آيات سوره برائت» است، كه آن هم مدت ها قبل از نزول اين سوره، بوده است؟! 5 و 6 ـ و از همه عجيب تر احتمالى است كه بعضى ديگر داده اند كه: اين روز، روز ظهور اسلام ، يا بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله) باشد، با اين كه آنها هيچگونه ارتباطى با روز نزول اين آيه ندارند و سال هاى متمادى در ميان آنها فاصله بوده است. بنابراين، هيچ يك از احتمالات ششگانه فوق با محتويات آيه سازگار نيست. در اينجا احتمال ديگرى نيز هست كه تمام مفسران شيعه آن را در كتب خود آورده اند و روايات متعددى آن را تأييد مى كند، و با محتويات آيه كاملاً سازگار است و آن اين كه: منظور «روز غدير خم» است، روزى كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) امير مؤمنان على(عليه السلام) را رسماً براى جانشينى خود تعيين كرد، آن روز بود كه كفار در ميان امواج يأس فرو رفتند; زيرا انتظار داشتند آئين اسلام قائم به شخص باشد، با از ميان رفتن پيغمبر(صلى الله عليه وآله) اوضاع به حال سابق برگردد، و اسلام تدريجاً برچيده شود. اما هنگامى كه مشاهده كردند، مردى كه از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله)، در ميان مسلمانان، بى نظير بود، به عنوان جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله)انتخاب شد، و از مردم براى او بيعت گرفت، يأس و نوميدى نسبت به آينده اسلام، آنها را فرا گرفت و فهميدند آئينى است ريشه دار و پايدار. در اين روز بود كه آئين اسلام به تكامل نهائى خود رسيد; زيرا بدون تعيين جانشين براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و بدون روشن شدن وضع آينده مسلمانان، اين آئين به تكامل نهائى نمى رسيد. آن روز بود كه نعمت خدا با تعيين رهبر لايقى همچون على (عليه السلام) براى آينده مردم كمال يافت. و نيز آن روز بود كه اسلام با تكميل برنامه هايش، به عنوان آئين نهائى از طرف خداوند پذيرفته شد (بنابراين جهات چهارگانه در آن جمع بوده).
علاوه بر اين، قرائن زير نيز اين تفسير را تأييد مى كند: الف ـ جالب توجه اين كه در تفسير «فخر رازى» و تفسير «روح المعانى» و تفسير «المنار» در ذيل اين آيه نقل شده است كه: پيامبر(صلى الله عليه وآله) بعد از نزول اين آيه بيش از هشتاد و يك روز عمر نكرد و با توجه به اين كه وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله) در روايات اهل تسنن، و حتى در بعضى از روايات شيعه (مانند آنچه «كلينى» در كتاب معروف «كافى» نقل كرده است) روز دوازدهم ماه ربيع الاول بوده ، چنين نتيجه مى گيريم كه روز نزول آيه درست روز هيجدهم ذى الحجه بوده است ب ـ در روايات فراوانى كه از طرق معروف اهل تسنن و شيعه نقل شده، صريحاً اين مطلب آمده است كه: آيه شريفه فوق، در روز غدير خم و به دنبال ابلاغ ولايت على(عليه السلام) نازل گرديد، از جمله: 1 ـ دانشمند معروف سنّى «ابن جرير طبرى» در كتاب «ولايت» از «زيد بن ارقم» صحابى معروف، نقل مى كند كه: اين آيه در روز «غدير خم» درباره على(عليه السلام)نازل گرديد. 2 ـ «حافظ ابو نعيم اصفهانى» در كتاب «ما نزل من القرآن فى عَلىّ (عليه السلام) » از «ابو سعيد خدرى» (صحابى معروف) نقل كرده كه: پيامبر(صلى الله عليه وآله) در غدير خم، على(عليه السلام) را به عنوان ولايت، به مردم معرفى كرد و مردم متفرق نشده بودند تا اين كه آيه «اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ...» نازل شد. در اين موقع پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: اَللّهُ أَكْبَرُ عَلى اِكْمالِ الدِّيْنِ وَ اِتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رَضِىَ الرَّبِّ بِرِسالَتِى وَ بِالْوِلايَةِ لِعَلِىٍّ(عليه السلام) مِنْ بَعْدِى، ثُمَّ قالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ: «اللّه اكبر بر تكميل دين و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولايت على(عليه السلام) بعد از من، سپس فرمود: هر كس من مولاى اويم على(عليه السلام)مولاى او است، خداوندا! آن كس كه او را دوست بدارد دوست بدار، و آن كس كه او را دشمن دارد، دشمن بدار، هر كس او را يارى كند يارى كن، و هر كس دست از ياريش بر دارد دست از يارى او بردار». 3 ـ «خطيب بغدادى»، در تاريخ خود از «ابو هريره» از پيامبر(صلى الله عليه وآله) چنين نقل كرده كه: بعد از جريان غدير خم و پيمان ولايت على(عليه السلام) و گفتار عمر بن خطاب: «بَخٍّ بَخٍّ يَا بْنَ أَبِى طالِب أَصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُسْلِم» آيه «اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِيْنُكُمْ» نازل گرديد در كتاب نفيس «الغدير» علاوه بر روايات سه گانه فوق، سيزده روايت ديگر نيز در اين زمينه نقل شده است. در كتاب «احقاق الحق» ، از جلد دوم تفسير «ابن كثير»، صفحه 14 و از «مناقب خوارزمى» ، صفحه 47 نزول اين آيه را درباره داستان غدير از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل كرده است در تفسير «برهان» و «نور الثقلين» نيز ده روايت از طرق مختلف نقل شده كه اين آيه درباره على(عليه السلام) يا روز «غدير خم» نازل گرديده، كه نقل همه آنها نيازمند به رساله جداگانه است مرحوم «علامه سيّد شرف الدين» در كتاب «المراجعات» چنين مى گويد: «نزول اين آيه را در روز غدير در روايات صحيحى كه از امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) نقل شده، ذكر گرديده و اهل سنت، شش حديث با اسناد مختلف از پيامبر(صلى الله عليه وآله)در اين زمينه نقل كرده اند كه صراحت در نزول آيه در اين جريان دارد» از آنچه در بالا گفتيم روشن مى شود: اخبارى كه نزول آيه فوق را در جريان غدير بيان كرده، در رديف خبر واحد نيست كه بتوان با تضعيف بعضى اسناد آن، آنها را ناديده گرفت. بلكه اخبارى است كه اگر متواتر نباشد لااقل مستفيض است، و در منابع معروف اسلامى نقل شده، اگر چه بعضى از دانشمندان متعصب اهل تسنن، مانند: «آلوسى» در تفسير «روح المعانى» تنها با تضعيف سند يكى از اين اخبار كوشيده اند بقيه را به دست فراموشى بسپارند و چون روايت را بر خلاف مذاق خويش ديده اند، مجعول و نادرست قلمداد كنند. و يا مانند نويسنده تفسير «المنار» با تفسير ساده اى از آيه گذشته، بدون اين كه كمترين اشاره اى به اين روايات كند، شايد خود را در بن بست ديده كه اگر بخواهد روايات را ذكر كرده و تضعيف كند بر خلاف انصاف است و اگر بخواهد قبول كند بر خلاف مذاق او است!
نكته جالبى كه بايد در اينجا به آن توجه كرد اين است كه: قرآن در سوره «نور» آيه 55 چنين مى گويد: وَعَدَ اللّهُ الَّذِيْنَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِيْنَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِيْنَهُمُ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً...: «خداوند به آنهائى كه از شما ايمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند وعده داده است كه آنها را خليفه در روى زمين قرار دهد همان طور كه پيشينيان آنانرا چنين كرد، و نيز وعده داده آئينى را كه براى آن پسنديده است مستقر و مستحكم گرداند، و بعد از ترس به آنها آرامش بخشد». در اين آيه خداوند مى فرمايد: آئينى را كه براى آنها «پسنديده» در روى زمين مستقر مى سازد. با توجه به اين كه: سوره «نور» قبل از سوره «مائده» نازل شده است، و با توجه به جمله «رَضِيْتُ لَكُمُ الاِسْلامُ دِيْناً» كه در آيه مورد بحث، درباره ولايت على(عليه السلام)نازل شده، چنين نتيجه مى گيريم كه اسلام در صورتى در روى زمين مستحكم و ريشه دار خواهد شد كه با «ولايت» توأم باشد; زيرا اين همان اسلامى است كه خدا «پسنديده» و وعده استقرار و استحكامش را داده است. و به عبارت روشن تر، اسلام در صورتى عالمگير مى شود كه از مسأله ولايت اهل بيت(عليهم السلام) جدا نگردد. مطلب ديگرى كه از ضميمه كردن «آيه سوره نور» با «آيه مورد بحث» استفاده مى شود اين است كه: در آيه سوره «نور» سه وعده به افراد با ايمان داده شده است: نخست خلافت در روى زمين. ديگر امنيت و آرامش براى پرستش پروردگار. و سوم استقرار آئينى كه مورد رضايت خدا است. اين سه وعده در روز «غدير خم» با نزول آيه «اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِيْنُكُمْ...» جامه عمل به خود پوشيد; زيرا نمونه كامل فرد با ايمان و عمل صالح، يعنى على(عليه السلام) به جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نصب شد و به مضمون جمله « اليَوْمَ يَئِسُ الَّذِيْنَ كَفَرُوا مِنْ دِيْنِكُمْ » مسلمانان در آرامش و امنيت نسبى قرار گرفتند و نيز به مضمون «وَ رَضِيْتُ لَكُمُ الاِسْلامُ دِيْناً» آئين مورد رضايت پروردگار در ميان مسلمانان استقرار يافت. البته اين تفسير، با رواياتى كه مى گويد آيه سوره «نور» در شأن مهدى(عليه السلام)نازل شده ، منافات ندارد; زيرا «آمَنُوا مِنْكُمْ...» داراى معنى وسيعى است كه يك نمونه آن در روز «غدير خم» انجام يافت و سپس در يك مقياس وسيع تر و عمومى تر در زمان قيام مهدى(عليه السلام) انجام خواهد يافت. بنابراين، كلمه «الارض» در آيه، به معنى همه كره زمين نيست، بلكه معنى وسيعى دارد كه هم ممكن است بر تمام كره زمين گفته شود، و هم به قسمتى از آن، چنان كه از موارد استعمال آن در قرآن نيز استفاده مى شود كه: گاهى بر قسمتى از زمين اطلاق شده و گاهى بر تمام زمين (دقت كنيد).
تنها سؤالى كه در مورد آيه باقى مى ماند اين است كه: اوّلاً ـ طبق اسناد فوق، و اسنادى كه در ذيل آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ اِلَيْكَ» خواهد آمد هر دو مربوط به جريان «غدير» است، پس چرا در قرآن ميان آن دو فاصله افتاده؟! يكى آيه 3 سوره «مائده» و ديگرى آيه 67 همين سوره است. ثانياً ـ اين قسمت از آيه كه مربوط به جريان «غدير» است، ضميمه به مطالبى شده كه درباره گوشت هاى حلال و حرام است و تناسب چندانى ميان اين دو به نظر نمى رسد در پاسخ بايد گفت: اوّلاً ـ مى دانيم آيات قرآن، و همچنين سوره هاى آن، بر طبق تاريخِ نزول، جمع آورى نشده است، بلكه بسيارى از سوره هائى كه در «مدينه» نازل شده مشتمل بر آياتى است كه در «مكّه» نازل گرديده و به عكس آيات مدنى را در لابلاى سوره هاى مكّى مشاهده مى كنيم. با توجه به اين حقيقت، جدا شدن اين دو آيه از يكديگر در قرآن جاى تعجب نخواهد بود (البته طرز قرار گرفتن آيات هر سوره تنها به فرمان پيامبر (صلى الله عليه وآله)بوده است). آرى، اگر آيات بر طبق تاريخ نزول جمع آورى شده بود جاى اين ايراد بود. ثانياً ـ ممكن است قرار دادن آيه مربوط به «غدير» در لابلاى احكام مربوط به غذاهاى حلال و حرام براى محافظت از تحريف و حذف و تغيير بوده باشد; زيرا بسيار مى شود براى محفوظ ماندن يك شىء نفيس آن را با مطالب ساده اى مى آميزند تا كمتر جلب توجه كند (دقت كنيد). حوادثى كه در آخرين ساعات عمر پيامبر(صلى الله عليه وآله) واقع شد، و مخالفت صريحى كه از طرف بعضى افراد براى نوشتن وصيتنامه از طرف پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عمل آمد، تا آنجا كه حتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را (العياذ بالله) متهم به هذيان و بيمارى! و گفتن سخنان ناموزون كردند، و شرح آن در كتب معروف اسلامى اعم از كتب اهل تسنن و شيعه نقل شده 2 شاهد گويائى است بر اين كه بعضى از افراد حساسيت خاصى در مسأله خلافت و جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) داشتند و براى انكار آن حدّ و مرزى قائل نبودند! آيا چنين شرائطى ايجاب نمى كرد كه براى حفظ اسناد مربوط به خلافت و رساندن آن به دست آيندگان چنين پيش بينى هائى بشود؟ و با مطالب ساده اى آميخته گردد كه كمتر جلب توجه مخالفان سر سخت را بكند؟! از اين گذشته ـ همان طور كه دانستيم ـ اسناد مربوط به نزول آيه «اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ» درباره «غدير» و مسأله جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) تنها در كتب شيعه نقل نشده است كه چنين ايرادى متوجه شيعه شود. بلكه در بسيارى از كتب اهل تسنن نيز آمده است، و به طرق متعددى اين حديث از سه نفر از صحابه معروف نقل شده است.
ترجمه ۴ ـ از تو سؤال مى كنند چه چيزهايى براى آنها حلال شده است؟ بگو: «آنچه پاكيزه است، براى شما حلال گرديده; و (نيز) صيد حيوانات شكارى و سگ هاى تربيت يافته كه از آنچه خداوند به شما تعليم داده به آنها ياد داده ايد، پس از آنچه اين حيوانات براى شما (صيد مى كنند و) نگاه مى دارند، بخوريد; و نام خدا را بر آن ببريد; و از (معصيت) خدا بپرهيزيد كه خداوند سريع الحساب است»!
شان نزول درباره آيه فوق شأن نزول هائى ذكر كرده اند كه مناسب تر از همه اين است: «زَيْد الخير» و «عدىّ بن حاتم» كه دو نفر از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) بودند، خدمتش رسيده، عرض كردند: ما جمعيتى هستيم كه با سگ ها و بازهاى شكارى صيد مى كنيم، سگ هاى شكارى ما حيوانات وحشى حلال گوشت را مى گيرند، بعضى از آنها زنده به دست ما مى رسد، آن را سر مى بريم، ولى بعضى از آنها به وسيله سگ ها كشته مى شوند، و ما فرصت ذبح آنها را پيدا نمى كنيم و با اين كه مى دانيم خدا گوشت مردار را بر ما حرام كرده، تكليف ما چيست؟ آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر به دنبال احكامى كه درباره گوشت هاى حلال و حرام در دو آيه گذشته بيان شد، در اين آيه نيز، به قسمت ديگرى از آنها اشاره كرده و به عنوان پاسخ سؤالى كه در اين زمينه مطرح شده است، چنين مى فرمايد: «از تو درباره غذاهاى حلال سؤال مى كنند» (يَسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ). پس از آن به پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور مى دهد: نخست به آنها بگويد: «هر چيز پاكيزه اى براى شما حلال شده» (قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ). يعنى تمام آنچه را اسلام تحريم كرده در زمره «خبائث» و ناپاك ها است و هيچ گاه قوانين الهى، موجود پاكيزه اى كه طبعاً براى استفاده و انتفاع بشر آفريده شده، تحريم نكرده است و دستگاه «تشريع» در همه جا هماهنگ دستگاه «تكوين» است. آنگاه به سراغ صيدها رفته، مى گويد: «صيد حيوانات شكارى كه تحت تعليم شما قرار گرفته اند، يعنى از آنچه خداوند به شما تعليم داده به آنها آموخته ايد، براى شما حلال است» (وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَكُمُ اللّهُ) «جوارح» در اصل، از ماده «جرح» گرفته شده كه گاهى به معنى «كسب» و گاهى به معنى «زخم» است، و به همين دليل به حيوانات صياد، اعم از پرندگان و غير پرندگان «جارحه» گفته مى شود، كه جمع آن «جوارح» است. يعنى حيوانى كه به صيد خود زخم وارد مى كند، و يا حيوانى كه براى صاحب خود كسب مى نمايد. و اگر به اعضاى بدن جوارح گفته مى شود، به خاطر آن است كه انسان به وسيله آنها كارى انجام مى دهد و اكتسابى مى كند. و به اين ترتيب ، جمله «وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ» تمام حيواناتى را كه براى شكار كردن تربيت مى شوند، شامل مى شود، ولى قيد «مُكَلِّبِين» كه به معنى تربيت كنندگان سگ هاى شكارى است و از ماده «كلب» به معنى سگ گرفته شده است، آن را اختصاص به سگ هاى شكارى مى دهد. و به همين دليل، صيد كردن با غير سگ هاى شكارى مانند: صيد به وسيله بازهاى شكارى و امثال آن را شامل نمى شود. لذا در فقه شيعه صيد «تنها» به وسيله سگ هاى شكارى مجاز است، اگر چه جمعى از مفسران و دانشمندان اهل تسنن، همه را مجاز مى دانند و قيد «مُكَلِّبِين» را به معنى وسيعى تفسير كرده اند كه اختصاصى به سگ ها ندارد. ولى همان طور كه گفتيم ماده اصلى اين لغت مفهوم آن را مخصوص به تربيت سگ هاى شكارى مى كند. البته اگر حيوانات شكارى ديگر صيدى را از پاى در آورند، ولى قبل از آن كه بميرد، با آداب شرعى ذبح كنيم حلال است. ضمناً جمله «تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَكُمُ اللّهُ» اشاره به چند مطلب مى كند: نخست اين كه: بايد تعليم اين گونه حيوانات استمرار يابد و اگر تعليم خود را فراموش كنند و همانند يك سگ ولگرد حيوانى را بدرند، گوشت آن صيد، حلال نخواهد بود (چون فعل «تُعَلِّمُونَهُنَّ» مضارع است و مضارع دلالت بر استمرار دارد). ديگر اين كه: بايد تعليم و تربيت سگ مطابق اصول صحيحى باشد كه با مفهوم «مِمّا عَلَّمَكُمُ اللّهُ» سازگار باشد. سوّم اين كه: سرچشمه همه علوم هر چند ساده و كوچك باشد از ناحيه خدا است و ما بدون تعليم او علمى نداريم. ضمناً بايد توجه داشت، منظور از تعليم سگ هاى شكارى اين است: چنان تربيت شوند كه به فرمان صاحبان خود حركت كنند و به فرمانشان باز گردند. ذكر اين نكته نيز لازم است، حيوانى را كه سگ ها شكار مى كنند، اگر زنده به دست آيد، بايد طبق آداب اسلامى ذبح شود، ولى اگر پيش از آن كه به آن برسند جان دهد، حلال است، اگر چه ذبح نشده باشد. سپس در ذيل آيه به دو شرط ديگر از شرائط حليت چنين صيدى اشاره كرده، مى فرمايد: «از صيدى كه سگ هاى شكارى براى شما نگاه داشته اند بخوريد» (فَكُلُوا مِمّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ). بنابراين، اگر سگ هاى شكارى عادت داشته باشند قسمتى از صيد خود را بخورند و قسمتى را واگذارند، چنان صيدى حلال نيست و داخل در جمله «وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ» كه در آيه قبل گذشت مى باشد، و در حقيقت چنين سگى نه تعليم يافته است و نه آنچه را كه نگاه داشته مصداق «عَلَيْكُم» (براى شما) مى باشد، بلكه براى خود صيد كرده است (ولى بعضى از فقهاء اين موضوع را به استناد رواياتى كه در منابع حديث آمده شرط ندانسته اند كه تفصيل آن در فقه آمده است). خلاصه اين كه: بايد آنها آن چنان تربيت شوند كه صيد خود را نخورند. ديگر اين كه: به هنگامى كه سگ شكارى رها مى شود، «نام خدا را ببريد» (وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَيْهِ). و در پايان براى رعايت تمام اين دستورات، مى فرمايد: «از خدا بپرهيزيد; زيرا خداوند، سريع الحساب است» (وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَريعُ الْحِسابِ).
ترجمه َ ۵ ـ امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شده; و (همچنين) طعام اهل كتاب، براى شما حلال است; و طعام شما براى آنها حلال; و (نيز) زنان پاكدامن از مسلمانان، و زنان پاكدامن از اهل كتاب، حلالند; هنگامى كه مهر آنها را بپردازيد و پاكدامن باشيد; نه زناكار، و نه دوست پنهانى و نامشروع گيريد. و كسى كه انكار كند آنچه را بايد به آن ايمان بياورد، اعمال او تباه مى گردد; و در سراى ديگر، از زيانكاران خواهد بود.
تفسیر در اين آيه كه مكمّل آيات قبل است، نخست مى فرمايد: «امروز آنچه پاكيزه است براى شما حلال شده و غذاهاى اهل كتاب براى شما حلال و غذاهاى شما براى آنها حلال است» (الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ). در اين كه: منظور از «اليوم» (امروز) چيست؟ به عقيده جمعى از مفسران روز «عرفه» و به عقيده بعضى بعد از «فتح خيبر» است. ولى بعيد نيست همان روز «غدير خم» و پيروزى كامل اسلام بر كفار بوده باشد، چنان كه اشاره خواهد شد . و منظور از ذكر حلال بودن «طيّبات» در اينجا با اين كه قبل از اين روز هم حلال بوده، اين است كه مقدمه اى براى ذكر «حكم طعام اهل كتاب» باشد. اما اين كه: منظور از «طعام اهل كتاب» كه در اين آيه حلال شمرده شده است، چيست؟ بيشتر مفسران و دانشمندان اهل سنت، معتقدند: هر نوع طعامى را شامل مى شود، خواه گوشت حيواناتى باشد كه به دست خود آنها ذبح شده و يا غير آن. ولى اكثريت قاطع مفسران و فقهاى شيعه بر اين عقيده اند كه: منظور از آن غير از گوشت هائى است كه ذبيحه آنها باشد، تنها عده كمى از دانشمندان شيعه پيرو نظريه اولند. روايات متعددى كه از ائمه اهل بيت(عليهم السلام) نقل شده اين مطلب را تأكيد مى كند كه منظور از طعام در اين آيه، غير ذبيحه هاى اهل كتاب است. در تفسير «على بن ابراهيم» از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه درباره آيه فوق چنين فرمود: عَنى بِطَعامِهِمْ هاهُنَا الْحُبُوبَ وَ الْفاكِهَةَ غَيْرَ الذَّبائِحِ الَّتِى يَذْبَحُونَ فَاِنَّهُمْ لايَذْكُروُنَ اسْمَ اللّهِ عَلَيْها: «منظور از طعام اهل كتاب، حبوبات و ميوه ها است، نه ذبيحه هاى آنها; زيرا آنها هنگام ذبح نام خدا را نمى برند» دقت در روايات متعدد ديگرى كه در جلد 16 «وسائل الشيعه» در باب 51 از «ابواب اطعمه و اشربه»، صفحه 371 مذكور است، و دقت در آيات گذشته نشان مى دهد كه تفسير دوم (تفسير طعام به غير ذبيحه) به حقيقت نزديك تر است; زيرا همان طور كه امام صادق(عليه السلام) در روايت فوق اشاره فرموده، اهل كتاب غالب شرائط ذبح اسلامى را رعايت نمى كنند، نه نام خدا را مى برند و نه رو به سوى قبله حيوان را ذبح مى كنند، همچنين پايبند به رعايت ساير شرائط نيستند، چگونه ممكن است در آيات قبل، چنين حيوانى صريحاً تحريم شده باشد و در اين آيه حلال شمرده شود؟ بعد از بيان حليّت طعام اهل كتاب، درباره ازدواج با زنان پاكدامن از مسلمانان و اهل كتاب سخن مى گويد، مى فرمايد: «زنان پاك دامن از مسلمانان و از اهل كتاب براى شما حلال هستند و مى توانيد با آنها ازدواج كنيد به شرط اين كه مهر آنها را بپردازيد» (وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ). «و به شرط اين كه از طريق ازدواج مشروع باشد نه به صورت زناى آشكار، و نه به صورت انتخاب دوست پنهانى» (مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ وَ لا مُتَّخِذي أَخْدان) در حقيقت اين قسمت از آيه محدوديت هائى را كه در مورد ازدواج مسلمانان با غير مسلمانان بوده، تقليل مى دهد و ازدواج آنها با زنان اهل كتاب را با شرائطى تجويز مى نمايد. اما اين كه: آيا ازدواج با اهل كتاب به هر صورت، خواه ازدواج دائم باشد يا موقت، مجاز است و يا منحصراً ازدواج موقت جائز است، در ميان فقهاى اسلام بحث و گفتگو است. دانشمندان اهل تسنن فرقى ميان اين دو نوع ازدواج نمى گذارند و معتقدند آيه فوق تعميم دارد، ولى در ميان فقهاى شيعه جمعى معتقدند: آيه منحصراً ازدواج موقت را بيان مى كند و بعضى از روايات رسيده از ائمه اهل بيت(عليهم السلام) نيز اين نظر را تأييد مى نمايد قرائنى در آيه موجود است كه ممكن است شاهد اين قول باشد: نخست اين كه مى فرمايد: اِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ: «به شرط اين كه اجر آنها را بپردازيد» درست است كه كلمه «اجر»، هم در مورد «مهر عقد دائم» و هم در مورد «مهر ازدواج موقت» گفته مى شود، ولى بيشتر در مورد ازدواج موقت ذكر مى گردد، يعنى با آن تناسب بيشترى دارد. و ديگر اين كه: تعبير به غَيْرَ مُسافِحِيْنَ وَ لا مُتَّخِذى أَخْدان: «به شرط اين كه از راه زنا و گرفتن دوست پنهانى نامشروع وارد نشويد» نيز با ازدواج موقت متناسب تر است، چه اين كه ازدواج دائم هيچگونه شباهتى با مسأله زنا يا انتخاب دوست پنهانى نامشروع ندارد، كه از آن نهى شود، ولى گاهى افراد نادان و بى خبر، ازدواج موقت را با زنا يا انتخاب دوست پنهانى اشتباه مى كنند. و از همه گذشته اين تعبيرات عيناً در آيه 25 سوره «نساء» ديده مى شود و مى دانيم آن آيه درباره ازدواج موقت است.
با اين همه جمعى ديگر از فقهاء ازدواج با اهل كتاب را مطلقاً مجاز مى دانند و قرائن فوق را براى تخصيص آيه كافى نمى بينند و به بعضى از روايات نيز در اين زمينه استدلال مى كنند (كه شرح بيشتر در اين باره بايد در كتاب فقهى مطالعه شود). ناگفته نماند در دنياى امروز كه بسيارى از رسوم جاهلى در اشكال مختلف زنده شده است نيز اين تفكر به وجود آمده كه: انتخاب دوست زن يا مرد براى افراد مجرد بى مانع است نه تنها به شكل پنهانى، آن گونه كه در زمان جاهليت قبل از اسلام وجود داشت، بلكه به شكل آشكار نيز هم! در حقيقت دنياى امروز در آلودگى و بى بند و بارى جنسى از زمان جاهليت پا را فراتر نهاده; زيرا اگر در آن زمان تنها انتخاب دوست پنهانى را مجاز مى دانستند، اينها آشكارش را نيز بى مانع مى دانند و حتى با نهايت وقاحت به آن افتخار مى كنند. اين رسم ننگين كه يك فحشاى آشكار و رسوا محسوب مى شود از سوغات هاى شومى است كه از غرب به شرق انتقال يافته و سرچشمه بسيارى از بدبختى ها و جنايات شده است. ذكر اين نكته نيز لازم است كه در مورد طعام اهل كتاب، هم اجازه داده شده كه از طعام آنها خورده شود (به شرائطى كه ذكر شد) و هم به آنها اطعام شود، اما در مورد ازدواج، تنها گرفتن زن از آنان تجويز شده، ولى زنان مسلمان به هيچ وجه مجاز نيستند با مردان اهل كتاب ازدواج كنند، چنان كه ظاهر آيه نيز چنين اقتضا مى كند (وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ) ، و فلسفه آن ناگفته پيدا است; زيرا زنان به خاطر آن كه عواطف رقيق ترى دارند زودتر ممكن است عقيده همسران خود را بپذيرند تا مردان! و از آنجا كه تسهيلات فوق، درباره معاشرت با اهل كتاب و ازدواج با زنان آنها ممكن است مورد سوء استفاده بعضى قرار گيرد، و آگاهانه يا غير آگاهانه به سوى آنها كشيده شوند، در پايان آيه به مسلمانان هشدار داده، مى فرمايد: «كسى كه نسبت به آنچه بايد به آن ايمان بياورد، كفر بورزد و راه مؤمنان را رها كرده، در راه كافران قرار گيرد، اعمال او بر باد مى رود و در آخرت در زمره زيانكاران خواهد بود» (وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالإيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ). اشاره به اين كه: تسهيلات مزبور علاوه بر اين كه گشايشى در زندگى شما ايجاد مى كند، بايد سبب نفوذ و توسعه اسلام در ميان بيگانگان گردد، نه اين كه شما تحت تأثير آنها قرار گيريد، و دست از آئين خود بر داريد كه در اين صورت مجازات شما بسيار سخت و سنگين خواهد بود در تفسير اين قسمت از آيه با توجه به پاره اى از روايات و شأن نزولى كه نقل شده، احتمال ديگرى نيز هست و آن اين كه: بعضى از مسلمانان پس از نزول آيه فوق و حكم حليت طعام اهل كتاب و زنان آنها از قبول چنين حكمى اكراه داشتند، قرآن به آنها هشدار مى دهد: اگر نسبت به چنين حكمى كه از طرف خدا نازل شده اعتراضى داشته باشند و انكار كنند، اعمال آنها بر باد خواهد رفت و زيانكار خواهند بود.
نخست اين كه: اگر منظور از «طعام» غذاهائى غير از گوشت باشد، اينها كه قبلاً نيز حلال بوده است، آيا قبل از نزول آيه، خريدن گندم و يا
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» به نام خداوند بخشندۀ مهربان نکتههای سورۀ حمد - آیۀ ۱:
در میان اقوام و ملل مختلف، رسم است که کارهای مهم و باارزش را به نام بزرگی از بزرگان خویش که مورد احترام و علاقۀ آنهاست، شروع میکنند تا آن کار میمون و مبارک گردد و به انجام رسد.
البتّه آنان بر اساس اعتقادات صحیح یا فاسد خویش عمل میکنند. گاهی بهنام بتها و طاغوتها و گاهی با نام خدا و بهدست اولیای خدا، کار را شروع میکنند.
چنانکه در جنگ خندق، اوّلین کلنگ را رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بر زمین زد. «بحار، ج ۲۰ ص ۲۱۸»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» سر آغاز کتاب الهی است. «بِسْمِ اللَّهِ» نهتنها در ابتدای قرآن، بلکه در آغاز تمام کتابهای آسمانی بوده است.
در سرلوحۀ کار و عمل همۀ انبیاء «بِسْمِ اللَّهِ» قرار داشت.
وقتی کشتی حضرت نوح در میان امواج طوفان به راه افتاد، نوح علیهالسّلام به یاران خود گفت: سوار شوید که «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» «هود، ۴۱» یعنی حرکت و توقّف این کشتی با نام خداست.
حضرت سلیمان علیهالسّلام نیز وقتی ملکه سباء را به ایمان فراخواند، دعوتنامۀ خود را با جملۀ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» «نمل، ۳۰» آغاز نمود.
حضرت علی علیهالسّلام فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ»، مایۀ برکت کارها و ترک آن موجب نافرجامی است.
همچنین آن حضرت به شخصی که جملۀ بِسْمِ اللَّهِ را مینوشت، فرمود: «جَوِّدها» آن را نیکو بنویس. «کنز العمّال، ح ۲۹۵۵۸»
بر زبان آوردن «بِسْمِ اللَّهِ» در شروع هر کاری سفارش شده است. در خوردن و خوابیدن و نوشتن، سوارشدن بر مرکب و مسافرت و بسیاری کارهای دیگر.
حتّی اگر حیوانی بدون نام خدا ذبح شود، مصرف گوشت آن حرام است و این رمز آن است که خوراک انسانهای هدفدار و موحّد نیز باید جهت الهی داشته باشد.
در حدیث میخوانیم: «بِسْمِ اللَّهِ» را فراموش نکن، حتّی در نوشتن یک بیت شعر.
و روایاتی در پاداش کسیکه اوّلین بار «بِسْمِ اللَّهِ» را به کودک یاد بدهد، وارد شده است. «تفسیر برهان، ج ۱، ص ۴۳» چرا در شروع هر کاری «بِسْمِ اللَّهِ» سفارش شده است؟
«بِسْمِ اللَّهِ» آرم و نشانۀ مسلمانی است و باید همۀ کارهای او رنگ الهی داشته باشد؛ همانگونه که محصولات و کالاهای ساخت یک کارخانه، آرم و علامت آن کارخانه را دارد خواه بهصورت جزئی باشد یا کلّی. مثلًا یک کارخانه چینیسازی، علامت خود را روی تمام ظروف میزند؛ خواه ظرفهای بزرگ باشد یا ظرفهای کوچک. یا اینکه پرچم هر کشوری هم بر فراز ادارات و مدارس و پادگانهای آن کشور است و هم بر فراز کشتیهای آن کشور در دریاها، و هم بر روی میز اداری کارمندان. آیا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» آیهای مستقل است؟
به اعتقاد اهل بیت رسول اللَّه علیهمالسّلام که صد سال سابقه بر سایر رهبران فقهی مذاهب دارند و در راه خدا به شهادت رسیده و در قرآن نیز عصمت و پاکی آنها به صراحت بیان شده است، آیۀ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» آیهای مستقل و جزو قرآن است.
فخر رازی در تفسیر خویش شانزده دلیل آورده که «بِسْمِ اللَّهِ» جزو سوره است.
آلوسی نیز همین اعتقاد را دارد.
در مسند احمد نیز «بِسْمِ اللَّهِ» جزو سوره شمرده شده است. «مسند احمد، ج ۳، ص ۱۷۷ و ج ۴، ص ۸۵»
برخی از افراد که بسم اللَّه را جزو سوره ندانسته و یا در نماز آن را ترک کردهاند، مورد اعتراض واقع شدهاند.
در مستدرک حاکم آمده است: روزی معاویه در نماز بسم اللَّه نگفت، مردم به او اعتراض نمودند که «أ سرقت أم نَسیتَ»، آیه را دزدیدی یا فراموش کردی؟! «مستدرک، ج ۳، ص ۲۳۳»
امامان معصوم علیهمالسّلام اصرار داشتند که در نماز، بسم اللَّه را بلند بگویند.
امام باقر علیهالسّلام در مورد کسانی که «بِسْمِ اللَّهِ» را در نماز نمیخواندند و یا جزو سوره نمیشمردند، میفرمود: «سَرقوا اکرم آیة» بهترین آیۀ قرآن را به سرقت بردند. «بحار، ج ۸۵، ص ۲۰»
در سنن بیهقی در ضمن حدیثی آمده است: چرا بعضی «بِسْمِ اللَّهِ» را جزو سوره قرار ندادهاند! «سنن بیهقی، ج ۲، ص ۵۰»
شهید مطهّری قدّس سرّه در تفسیر سورۀ حمد، ابنعباس، عاصم، کسایی، ابنعمر، ابنزبیر، عطاء، طاووس، فخر رازی و سیوطی را از جمله کسانی معرّفی میکند که بسم اللَّه را جزو سوره میدانستند.
در تفسیر قرطبی از امام صادق علیهالسّلام نقل شده است: «بِسْمِ اللَّهِ» تاج سورههاست.
تنها در آغاز سورۀ برائت (سورۀ توبه) بسم اللَّه نیامده و این به فرمودۀ حضرت علی علیهالسّلام بهخاطر آن است که «بِسْمِ اللَّهِ» کلمۀ امان و رحمت است، و اعلام برائت از کفّار و مشرکین، با اظهار محبّت و رحمت سازگار نیست. «تفسیر مجمعالبیان و فخر رازی» سیمای بسم اللّه:
۱. «بِسْمِ اللَّهِ» نشانگر رنگ و صبغۀ الهی و بیانگر جهتگیری توحیدی ماست. «امام رضا علیهالسّلام میفرماید: بسم اللَّه یعنی نشان بندگی خدا را بر خود مینهم. تفسیر نورالثقلین»
۲. «بِسْمِ اللَّهِ» رمز توحید است و ذکر نام دیگران بهجای آن رمز کفر، و قرینکردن نام خدا با نام دیگران، نشانۀ شرک. نه در کنار نام خدا، نام دیگری را ببریم و نه بهجای نام او. «نه فقط ذات او، بلکه نام او نیز از هر شریکی منزّه است «سبّح اسم ربّک الاعلی»؛ حتّی شروع کردن کار به نام خدا و محمد صلّی اللَّه علیه و آله ممنوع است. إثبات الهداة، ج ۷، ص ۴۸۲»
۳. «بِسْمِ اللَّهِ» رمز بقا و دوام است؛ زیرا هرچه رنگ خدایی نداشته باشد، فانی است. («کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» قصص، ۸۸)
۴. «بِسْمِ اللَّهِ» رمز عشق به خدا و توکّل به اوست. به کسیکه رحمن و رحیم است عشق میورزیم و کارمان را با توکّل به او آغاز میکنیم، که بردن نام او سبب جلب رحمت است.
۵. «بِسْمِ اللَّهِ» رمز خروج از تکبّر و اظهار عجز به درگاه الهی است.
۶. «بِسْمِ اللَّهِ» گام اوّل در مسیر بندگی و عبودیّت است.
۷. «بِسْمِ اللَّهِ» مایۀ فرار شیطان است. کسیکه خدا را همراه داشت، شیطان در او مؤثّر نمیافتد.
۸. «بِسْمِ اللَّهِ» عامل قداست یافتن کارها و بیمهکردن آنهاست.
۹. «بِسْمِ اللَّهِ» ذکر خداست، یعنی که خدایا من تو را فراموش نکردهام.
۱۰. «بِسْمِ اللَّهِ» بیانگر انگیزۀ ماست؛ یعنی خدایا هدفم تو هستی نه مردم، نه طاغوتها و نه جلوهها و نه هوسها.
۱۱. امام رضا علیهالسّلام فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ» به اسم اعظم الهی، از سیاهی چشم به سفیدی آن نزدیکتر است. «تفسیر راهنما» پیامهای سورۀ حمد - آیۀ ۱:
۱. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» در آغاز سورۀ، رمز آن است که مطالب سوره، از مبدأ حق و مظهر رحمت نازل شده است.
۲. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» در آغاز کتاب، یعنی هدایت تنها با استعانت از او محقّق میشود. (شاید معنای اینکه میگویند: تمام قرآن در سورۀ حمد، و تمام سورۀ حمد در بسم اللَّه، و تمام بسم اللَّه در حرف (باء) خلاصه میشود، این باشد که آفرینش هستی و هدایت آن، همه با استمداد از اوست؛ چنانکه رسالت پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله نیز با نام او آغاز گردید. «اقرأ باسم ربّک»)
۳. «بِسْمِ اللَّهِ» کلامی که سخن خدا با مردم و سخن مردم با خدا، با آن شروع میشود.
۴. رحمت الهی همچون ذات او ابدی و همیشگی است. «اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»
۵. بیان رحمت الهی در قالبهای گوناگون، نشانۀ اصرار بر رحمت است. (هم قالب «رحمن»، هم قالب «رحیم») «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»
۶. شاید آوردن کلمۀ رحمن و رحیم در آغاز کتاب، نشانۀ این باشد که قرآن جلوهای از رحمت الهی است، همانگونه که اصل آفرینش و بعثت جلوۀ لطف و رحمت اوست. «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» تفسیر صفحۀ ۱ قرآن کریم - سورۀ حمد - آیۀ ۲ - تفسیر نور:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ » سپاس و ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است. نکتههای سورۀ حمد - آیۀ ۲:
«رَبِّ» بهکسی گفته میشود که هم مالک و صاحب چیزی است و هم در رشد و پرورش آن نقش دارد.
خداوند هم صاحب حقیقی عالم است و هم مدبّر و پروردگار آن؛ پس همۀ هستی حرکت تکاملی دارد و در مسیری که خداوند معیّن کرده، هدایت میشود.
علاوهبر سورۀ حمد، چهار سورۀ انعام، کهف، سباء و فاطر نیز با جملۀ «الْحَمْدُ لِلَّهِ» آغاز گردیده، ولی فقط در سورۀ حمد بعد از آن «رَبِّ الْعالَمِینَ» آمده است.
مفهوم حمد، ترکیبی از مفهوم مدح و شکر است. انسان در برابر جمال و کمال و زیبایی، زبان به ستایش و در برابر نعمت و خدمت و احسان دیگران، زبان به تشکّر میگشاید. خداوند متعال بهخاطر کمال و جمالش، شایستۀ ستایش و بهخاطر احسانها و نعمتهایش، لایق شکرگزاری است.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ» بهترین نوع تشکّر از خداوند است. هر کس در هر جا، با هر زبانی، هرگونه ستایشی از هر کمال و زیبایی دارد، در حقیقت سرچشمۀ آن را ستایش میکند.
البتّه حمد خداوند منافات با سپاسگزاری از مخلوق ندارد، بهشرط آنکه به امر خدا و در خط و مسیر او باشد.
خداوند مسیر رشد و تربیّت همه را تعیین نموده است:
«رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی» «طه، ۵۰» پرودگار ما همۀ موجودات را نعمت وجود بخشیده و سپس به راه کمالش هدایت نموده است.
او به زنبور عسل یاد داده که از چه گیاهی بمکد و به مورچه آموخته است که چگونه قوت زمستانی خود را ذخیره کند و بدن انسان را چنان آفریده که هر گاه کمبود خون پیدا کرد، خونسازی نماید؛ چنین خداوندی، شایستۀ حمد و سپاسگزاری است.
خداوند، پروردگار همۀ آفریدههاست. «وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ» «انعام، ۱۶۴» آنچه در آسمانها و زمین و میان آنهاست، پروردگارشان اوست. «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما» «شعراء، ۲۴»
حضرت علی علیهالسّلام میفرماید: «من الجمادات و الحیوانات» یعنی او پروردگار جاندار و بیجان است. «لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ» هم آفرینش از اوست و هم ادارۀ آن، و او پرورشدهندۀ همه است.
مراد از «عالمین» یا فقط انسانها هستند، مانند آیۀ ۷۰ سورۀ حجر که قوم لوط به حضرت لوط گفتند: «أَوَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمِینَ» آیا ما تو را از ملاقات با مردم نهی نکردیم؟
و یا مراد همۀ عوالم هستی است. «عالم» بهمعنای مخلوقات و «عالمین» بهمعنای تمام مخلوقات نیز استعمال شده است.
از این آیه فهمیده میشود که تمام هستی یک پروردگار دارد که اوست و آنچه در جاهلیّت و در میان بعضی از ملّتها اعتقاد داشتند که برای هر نوع از پدیدهها خدایی است و آن را مدبّر و ربّالنّوع آن میپنداشتند، باطل است. پیامهای سورۀ حمد - آیۀ ۲:
۱. همۀ ستایشها برای اوست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ» «الف و لام در «الحمد» بهمعنای تمام حمد و جنس ستایش است»
۲. خداوند در تربیت و رشد هستی اجباری ندارد؛ زیرا حمد برای کارهای غیر اجباری است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ»
۳. همۀ هستی زیباست و تدبیر همۀ هستی نیکوست؛ زیرا حمد برای زیبایی و نیکویی است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ»
۴. دلیل ستایش ما، پروردگاری اوست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»
۵. رابطۀ خداوند با مخلوقات، رابطۀ دائمی و تنگاتنگ است. «رَبِّ الْعالَمِینَ» (نقاش و بنّا هنر خود را عرضه میکند و میرود، ولی مربّی باید هر لحظه نظارت داشته باشد.)
همۀ هستی، تحت تربیت خداوند یکتاست. «رَبِّ الْعالَمِینَ»
۶. امکان رشد و تربیت، در همۀ موجودات وجود دارد. «رَبِّ الْعالَمِینَ»
۷. خداوند هم انسانها را با راهنمایی انبیاء تربیت میکند، (تربیت تشریعی) و هم جمادات و نباتات و حیوانات را رشد و پرورش میدهد. (تربیت تکوینی) «رَبِّ الْعالَمِینَ»
۸. مؤمنان در آغاز کتاب (قرآن) با نیایش به درگاه خداوند متعال، «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» میگویند و در پایان کار در بهشت نیز، همان شعار را میدهند که «آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» «یونس، ۱۰» تفسیر صفحۀ ۱ قرآن کریم - سورۀ حمد - آیۀ ۳ - تفسیر نور:
«الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خدایی که بخشنده و مهربان است. نکتههای سورۀ حمد - آیۀ ۳:
کلمۀ «رحمن» بهمعنای مبالغه و شدّت در رحمت و گستردگی آن است.
از کاربرد دو صفت «رحمن» و «رحیم» در قرآن، استفاده میشود که رحمانیّت دربارۀ همۀ مخلوقات و رحیم بودن، مربوط به انسان و موجودات مکلّف است.
خداوند رحمت را بر خود واجب کرده است، «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» «انعام، ۵۴» و رحمت او بر همهچیز سایه گسترده است، «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ» «اعراف، ۱۵۶» همچنین پیامبر و کتاب او مایۀ رحمت هستند، «رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» «انبیاء، ۱۰۷»
آفرینش و پرورش او بر اساس رحمت است و اگر عقوبت نیز میدهد از روی لطف است.
بخشیدن گناهان و قبول توبۀ بندگان و عیبپوشی از آنان و دادن فرصت برای جبران اشتباهات، همه مظاهر رحمت و مهربانی اوست. پیامهای سورۀ حمد - آیۀ ۳:
۱. تدبیر و تربیت الهی، همراه محبّت و رحمت است. (در کنار کلمۀ «ربّ»، کلمۀ «رحمن» آمده است.) «رَبِّ الْعالَمِینَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»
۲. همچنانکه تعلیم نیازمند رحم و مهربانی است، «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» «الرحمن، ۱-۲» تربیت و تزکیه نیز باید بر اساس رحم و مهربانی باشد. «رَبِّ الْعالَمِینَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»
۳. رحمانیّت خداوند، دلیل بر ستایش اوست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ» «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» تفسیر صفحۀ ۱ قرآن کریم - سورۀ حمد - آیۀ ۴ - تفسیر نور:
«مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» خدایی که مالک روز جزاست. نکتههای سورۀ حمد - آیۀ ۴:
مالکیّت خداوند، حقیقی است و شامل احاطه و سلطنت است؛ ولی مالکیّتهای اعتباری، از سلطۀ مالک خارج میشود و تحت سلطۀ واقعی او نیست. «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»
با آنکه خداوند مالک حقیقی همهچیز در همهوقت است، ولی مالکیّت او در روز قیامت و معاد جلوۀ دیگری دارد، در آن روز تمام واسطهها و اسباب قطع میشوند. «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» «بقره، ۱۶۶»
نسبتها و خویشاوندیها از بین میرود. «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ» «مؤمنون، ۱۰۱»
مال و ثروت و فرزندان، ثمری ندارند. «لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ» «شعراء، ۸۸»
بستگان و نزدیکان نیز فایدهای نمیرسانند. «لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ» «ممتحنه، ۳»
نه زبان، اجازۀ عذر تراشی دارد و نه فکر، فرصت تدبیر.
تنها راه چاره لطف خداوند است که صاحب اختیار آن روز است. معانی لفظ دین در آیات قرآن:
ب: عمل و اطاعت. «لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ» «زمر، ۳»
ج: حساب و جزا. «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» «یَوْمِ الدِّینِ» در قرآن بهمعنای روز قیامت است که روز کیفر و پاداش میباشد. «یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ» «ذاریات، ۱۲» میپرسند روز قیامت چه وقت است؟
قرآن در مقام معرّفی این روز، چنین میفرماید: «ثُمَّ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ. یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ» «انفطار ۱۸-۱۹» (ای پیامبر!) نمیدانی روز دین چه روزی است؟ روزی که هیچکس برای کسی کارآیی ندارد و آن روز تنها حکم و فرمان با خداست.
«مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» نوعی انذار و هشدار است، ولی با قرار گرفتن در کنار آیۀ «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» معلوم میشود که بشارت و انذار باید در کنار هم باشند. نظیر آیۀ شریفه دیگر که میفرماید: «نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ. وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ» «حجر، ۴۹-۵۰» به بندگانم خبر ده که من بسیار مهربان و آمرزندهام؛ ولی عذاب و مجازات من نیز دردناک است.
همچنین در آیۀ دیگر خود را چنین معرّفی میکند: «قابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقابِ» «غافر، ۳» خداوند پذیرندۀ توبۀ مردمان و عقوبت کنندۀ شدید گناهکاران است.
در اوّلین سورۀ قرآن، مالکیتَ خداوند عنوان شده است، «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» و در آخرین سوره، مَلِکیّت او. «مَلِکِ النَّاسِ» پیامهای سورۀ حمد - آیۀ ۴:
۱. خداوند متعال، از جهات مختلف قابل عبادت است و ما باید حمد و سپاس او را بهجاآوریم. بهخاطر کمال ذات و صفات او که «اللّه» است، بهخاطر احسان و تربیت او که «رَبِّ الْعالَمِینَ» است و به خاطر امید و انتظار رحم و لطف او که «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» است و به خاطر قدرت و هیبت او که «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» است.
۳. قیامت، جلوهای از رحمت خداوند است. «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» تفسیر صفحۀ ۱ قرآن کریم - سورۀ حمد - آیۀ ۵ - تفسیر نور:
«إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ » (خدایا) تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم. نکتههای سورۀ حمد - آیۀ ۵:
انسان باید به حکم عقل، بندگی خداوند را بپذیرد.
ما انسانها عاشق کمال هستیم و نیازمند رشد و تربیت، و خداوند نیز جامع تمام کمالات و ربّ همۀ هستی است. اگر به مهر و محبّت نیازمندیم او رحمان و رحیم است و اگر از آینده دور نگرانیم، او صاحب اختیار و مالک آن روز است.
پس چرا به سوی دیگران برویم؟! عقل حکم میکند که تنها باید او را پرستش کرد و از او کمک خواست. نه بندۀ هوی و هوس خود بود و نه بندۀ زر و زور دیگران.
در نماز، گویا شخص نمازگزار به نمایندگی از تمام خداپرستان میگوید:
خدایا نه فقط من که همۀ ما بندۀ تو هستیم، و نهتنها من که همۀ ما محتاج و نیازمند لطف تو هستیم.
خدایا! من کسی جز تو را ندارم «إِیَّاکَ» ولی تو غیر مرا فراوان داری و همۀ هستی عبد و بندۀ تو هستند. «إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً» «مریم، ۹۳» در آسمانها و زمین هیچچیزی نیست مگر این که بنده و فرمانبردار تو هستند.
جملۀ «نَعْبُدُ» هم اشاره به این دارد که نماز به جماعت خوانده شود و هم بیانگر این است که مسلمانان همگی برادر و در یک خط هستند.
مراحل پرواز معنوی، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا.
بنابراین اوّل سورۀ حمد ثناست، آیۀ «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» ارتباط و آیات بعد، دعا میباشد.
چون گفتوگو با محبوب واقعی شیرین است، لذا کلمۀ «إِیَّاکَ» تکرار شد. پیامهای سورۀ حمد - آیۀ ۵:
۱. ابتدا باید بندگی خدا کرد، آنگاه از او حاجت خواست. «نَعْبُدُ» «نَسْتَعِینُ»
۲. بندگی، تنها در برابر خداوند رواست نه دیگران. «إِیَّاکَ»
۳. قوانین حاکم بر طبیعت محترم است، ولی ارادۀ خداوند حاکم و قوانینِ طبیعی، محکوم هستند. «در نظام خلقت، از اسباب و وسایل بهرهمند میشویم؛ امّا میدانیم کارآیی یا بیاثری هر سبب و وسیلهای، به دست اوست. او سببساز است و سببسوز» لذا فقط از او کمک میخواهیم. «إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ»
۴. گر چه عبادت از ماست، ولی در عبادت کردن نیز نیازمند کمک او هستیم. «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» ««وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ» اگر هدایت الهی نبود ما هدایت نمییافتیم. اعراف، ۴۳»
۵. چون خداوند بیشترین لطف را بر ما کرده، ما بهترین تذلّل را به درگاهش میبریم. «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِیَّاکَ نَعْبُدُ»
۶. «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» یعنی نه جبر است و نه تفویض. چون میگوییم: «نَعْبُدُ» پس دارای اختیار هستیم و نه مجبور و چون میگوییم: «نَسْتَعِینُ» پس نیاز به او داریم و امور به ما تفویض نشده است.
۷. عبادت، مقدّمه و وسیلۀ استمداد است. ابتدا عبادت آمده آنگاه استمداد. «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ»
۸. شناخت خداوند و صفات او، مقدّمۀ دستیابی به توحید و یکتاپرستی است. «رَبِّ الْعالَمِینَ، الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ، إِیَّاکَ نَعْبُدُ»
۹. از آداب دعا و پرستش این است که انسان خود را مطرح نکند و خود را در حضور خداوند احساس کند. «إِیَّاکَ نَعْبُدُ»
۱۰. توجّه به معاد، یکی از انگیزههای عبادت است. «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ إِیَّاکَ نَعْبُدُ» تفسیر صفحۀ ۱ قرآن کریم - سورۀ حمد -آیۀ ۶ - تفسیر نور:
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ » (خداوندا!) ما را به راه راست هدایت فرما. نکتههای سورۀ حمد - آیۀ ۶: انواع هدایت در قرآن کریم:
در قرآن مجید دو نوع هدایت مطرح شده است:
الف: هدایت تکوینی، نظیر هدایت زنبور عسل که چگونه از شهد گلها بمکد و چگونه کندو بسازد و یا هدایت و راهنمایی پرندگان در مهاجرتهای زمستانی و تابستانی. آنجا که قرآن میفرماید: «رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی» «طه، ۵۰» بیانگر این نوع از هدایت است.
ب: هدایت تشریعی که همان فرستادن انبیای الهی و کتب آسمانی برای هدایت بشر است.
کلمۀ «صراط» (در قیامت، صراط، نام پلی است بر روی دوزخ که همۀ مردم باید از روی آن عبور کنند» بیش از چهل مرتبه در قرآن آمده است. انتخاب راه و خط فکری صحیح، نشانۀ شخصیت انسان است.
راههای متعدّدی در برابر انسان قرار دارد که او باید یکی را انتخاب کند:
راه خواستهها و هوسهای خود؛
راه انتظارات و هوسهای مردم؛
راه وسوسههای شیطان؛
راه طاغوتها؛
راه نیاکان و پیشینیان؛
راه خدا و اولیای خدا.
انسان مؤمن، راه خداوند و اولیای او را انتخاب میکند که بر دیگر راهها امتیازاتی دارد:
الف: راه الهی ثابت است؛ برخلاف راههای طاغوتها و هوسهای مردم و هوسهای شخصی که هر روز تغییر میکنند؛
ب: یک راه بیشتر نیست، درحالیکه راههای دیگر متعدّد و پراکنده هستند؛
ج: در پیمودن آن، انسان به مسیر و مقصد ، مطمئن است؛
د: در پیمودن آن، شکست و باخت وجود ندارد.
راه مستقیم، راه خداست. «إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» «هود، ۵۶»
راه مستقیم، راه انبیاست. «إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» «یس، ۳-۴»
راه مستقیم، راه بندگی خداست. «وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ» «یس، ۶۱»
راه مستقیم، توکّل و تکیه بر خداست. «مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» «آل عمران، ۱۰۱»
راه مستقیم، یکتاپرستی و تنها یاری خواستن از اوست. «بنابراینکه الف و لام در «الصراط» اشاره به همان راه یکتاپرستی در آیۀ قبل باشد»
راه مستقیم، کتاب خداوند است. «بنا بر روایتی در تفسیر مجمع البیان، ج ۱، ص ۵۸»
راه مستقیم، راه فطرت سالم است. «بنا بر روایتی از امام صادق علیهالسّلام در تفسیر صافی، ج ۱، ص ۸۶»
انسان، هم در انتخاب راه مستقیم و هم در تداوم آن باید از خدا کمک بگیرد.
مانند لامپی که روشنی خود را هر لحظه از نیروگاه میگیرد.
در راه مستقیم بودن، تنها خواستهای است که هر مسلمان، در هر نماز از خداوند طلب میکند، حتّی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و ائمّه اطهار علیهمالسّلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقیم را میخواهند.
انسان باید همواره، در هر نوع از کارهای خویش، اعم از انتخاب شغل، دوست، رشتۀ تحصیلی و همسر، راه مستقیم را از خداوند بخواهد؛ زیرا چهبسا در عقاید، صحیح فکر کند، ولی در عمل دچار لغزش شود و یا بالعکس. پس هر لحظه، خواستن راه مستقیم از خدا، ضروری است.
راه مستقیم مراتب و مراحلی دارد. حتّی کسانی که در راه حق هستند، مانند اولیای خداوند، لازم است برای ماندن در راه و زیاد شدن نورِ هدایت، دعا کنند. «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدیً» «کسیکه میگوید («الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ») مراحلی از هدایت را پشت سر گذارده است، بنابراین درخواست او، هدایت به مرحلۀ بالاتری است»
راه مستقیم، همان راه میانه و وسط است که حضرت علی علیهالسّلام میفرماید: «الیمین و الشمال مضلّة و الطریق الوسطی هی الجادّة» «بحار، ج ۸۷، ص ۳» انحراف به چپ و راست گمراهی و راه وسط، جادۀ هدایت است.
راه مستقیم یعنی میانهروی و اعتدال و احتراز از هر نوع افراط و تفریط، چه در عقیده و چه در عمل.
یکی در عقاید از راه خارج میشود و دیگری در عمل و اخلاق. یکی همۀ کارها را به خدا نسبت میدهد، گویا انسان هیچ نقشی در سرنوشت خویش ندارد و دیگری خود را همهکاره و فعّالِ ما یَشاء دانسته و دست خدا را بسته میداند. یکی رهبران آسمانی را همچون مردمان عادی و گاهی ساحر و مجنون معرّفی میکند و دیگری آن بزرگواران را در حدّ خدا میپندارد.
یکی زیارت امامان معصوم و شهدا را بدعت میداند و دیگری حتّی به درخت و دیوار، متوسل شده و ریسمان میبندد. یکی اقتصاد را زیر بنا میداند و دیگری، دنیا و امورات آن را نادیده می انگارد.
در عمل نیز یکی غیرت نابهجا دارد و دیگری همسرش را بیحجاب به کوچه و بازار میفرستد. یکی بخل میورزد و دیگری بیحساب سخاوت به خرج میدهد. یکی از خلق جدا میشود و دیگری حق را فدای خلق میکند.
اینگونه رفتار و کردارها، انحراف از مسیر مستقیم هدایت است. خداوند دین پا برجا و استوار خود را، راه مستقیم معرّفی میکند. ««قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» انعام، ۱۶۱» در روایات آمده است که امامان معصوم علیهمالسّلام میفرمودند: راه مستقیم، ما هستیم. «تفسیر نور الثقلین، ج ۱ ص ۲۰» یعنی نمونۀ عینی و عملی راه مستقیم و اسوه و الگو برای قدم برداشتن در راه، رهبران آسمانی هستند.
آنها در دستورات خود دربارۀ تمام مسائل زندگی از قبیل کار، تفریح، تحصیل، تغذیه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و... نظر داده و ما را به اعتدال و میانهروی سفارش کردهاند. «دراینباره میتوان به کتاب اصول کافی، باب الاقتصاد فی العبادات مراجعه نمود»
جالب آنکه ابلیس در همین صراطِ مستقیم بهکمین میشیند. «شیطان به خدا گفت: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ» اعراف، ۱۶» نمونههای قرآنی رعایت اعتدال:
در قرآن و روایات، نمونههای زیادی آمده که در آنها به جنبۀ اعتدال، تأکید و از افراط و تفریط نهی شده است. به موارد ذیل توجّه کنید:
«کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» «اعراف، ۳۱» بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید.
«لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» «اسراء، ۲۹» در انفاق، نه دست بر گردن قفل کن؛ دستبسته باش و نه چنان گشادهدستی کن که خود محتاج شوی.
«الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً» «فرقان، ۶۷» مؤمنان، به هنگام انفاق نه اهل اسراف هستند و نه اهل بخل، بلکه میانهرو هستند.
«لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا» «اسراء، ۱۱۰» نماز را نه بلند بخوان و نه آهسته، بلکه با صدای معتدل نماز بخوان.
نسبت به والدین احسان کن «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» «بقره، ۸۳» امّا اگر تو را از راه خدا بازداشتند، اطاعت از آنها لازم نیست. «إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی» «فَلا تُطِعْهُما» «لقمان، ۱۵»
پیامبر هم رسالت عمومی دارد «وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا» «مریم، ۵۱» و هم خانوادۀ خویش را دعوت میکند. «وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ» «مریم، ۱۵»
اسلام هم نماز را سفارش میکند که ارتباط با خالق است «أَقِیمُوا الصَّلاةَ» و هم زکات را توصیه میکند که ارتباط با مردم است. «آتُوا الزَّکاةَ» «بقره، ۴۳»
نه محبّتها شما را از گواهی حق منحرف سازد «شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ» «نساء، ۱۳۵» و نه دشمنیها شما را از عدالت دور کند. «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ» «مائده، ۸»
مؤمنین هم دافعه دارند «أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ» و هم جاذبه دارند. «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» «فتح، ۹»
هم ایمان و باور قلبی لازم است «آمَنُوا» و هم عمل صالح. «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» «بقره، ۲۵»
هم اشک و دعا و درخواست پیروزی از خدا لازم است «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً» «بقره، ۲۵۰» و هم صبوری و پایداری در سختیها. «عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ» «انفال، ۶۵»
شب عاشورا امام حسین علیهالسّلام هم مناجات میکرد و هم شمشیر تیز میکرد.
روز عرفه و شب عید قربان، زائر خانه خدا دعا میخواند و روز عید باید در قربانگاه با خون آشنا شود.
اسلام مالکیّت را میپذیرد، «الناس مسلّطون علی اموالهم» «بحار، ج ۲، ص ۲۷۲» ولی اجازۀ ضرر زدن به دیگری را نمیدهد و آن را محدود میسازد. «لا ضَرر و لا ضِرار» «کافی، ج ۵، ص ۲۸»
آری، اسلام دین یک بعدی نیست که تنها به جنبهای توجّه کند و جوانب دیگر را فراموش کند، بلکه در هر کاری اعتدال و میانهروی و راه مستقیم را سفارش میکند. پیامهای سورۀ حمد - آیۀ ۶:
۱. همۀ هستی، در مسیری که خداوند اراده کرده در حرکت هستند. خدایا! ما را نیز در راهی که خود دوست داری قرار بده. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»
۲. درخواست هدایت به راه مستقیم، مهمترین خواستۀ یکتاپرستان است. «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»
۳. برای دستیابی به راه مستقیم، باید دعا نمود. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»
۴. ابتدا ستایش، آنگاه استمداد و دعا. «الْحَمْدُ لِلَّهِ»«اهْدِنَا» ۵
۵. بهترین نمونۀ استعانت از خدا، درخواست راه مستقیم است. «إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» تفسیر صفحۀ ۱ قرآن کریم - سورۀ حمد -آیۀ ۷ - تفسیر نور:
«صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضَّالِّینَ» (خداوندا! ما را به) راه کسانیکه آنها را مشمول نعمت خود ساختی، (هدایت کن) نه غضبشدگان و نه گمراهان! نکتههای سورۀ حمد - آیۀ ۷:
این آیه راه مستقیم را، راه کسانی معرّفی میکند که مورد نعمت الهی واقع شدهاند و عبارتند از: انبیا، صدّیقین، شهدا و صالحین.
«مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ»، کسانیکه خدا و رسول را پیروی کنند، آنان با کسانی هستند که خدا آنها را نعمت داده است، از پیامبران، راستگویان، شهدا و صالحان. نساء، ۶۹ و آیۀ ۵۹ سورۀ مریم»
توجّه به راه این بزرگواران و آرزوی پیمودن آن و تلقین این آرزو به خود، ما را از خطر کجروی و قرار گرفتن در خطوط انحرافی باز میدارد.
بعد از این درخواست، از خداوند تقاضا دارد که او را در مسیر غضبشدگان و گمراهان قرار ندهد؛ زیرا بنیاسرائیل نیز به گفتۀ قرآن، مورد نعمت قرار گرفتند، ولی در اثر ناسپاسی و لجاجت گرفتار غضب شدند. قرآن مردم را به چند دسته تقسیم میکند؟
قرآن، مردم را به سهدسته تقسیم مینماید: کسانیکه مورد نعمت هدایت قرار گرفته و ثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان.
مراد از نعمت در «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»، نعمتِ هدایت است؛ زیرا در آیۀ قبل سخن از هدایت بود.
علاوهبرآنکه نعمتهای مادی را کفّار و منحرفین و دیگران نیز دارند.
هدایتشدگان نیز مورد خطر هستند و باید دائماً از خدا بخواهیم که مسیر ما، به غضب و گمراهی کشیده نشود. مغضوبین در قرآن:
در قرآن، افرادی همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّتهایی همچون قوم عاد، ثمود و بنیاسرائیل، بهعنوان غضبشدگان معرّفی شدهاند.
در آیات متعدّدی از قرآن ویژگیهای گمراهان و غضبشدگان و مصادیق آنها بیان شده است که برای نمونه به موارد ذیل اشاره میشود:
منافقان و مشرکان و بدگمانان به خداوند؛ «نساء، ۱۱۶ و فتح، ۶»
کافران به آیات الهی و قاتلان انبیاء الهی؛ «بقره، ۶۱»
اهل کتاب که در برابر دعوت به حق سرکشی کردهاند؛ «آل عمران، ۱۱۰ -۱۱۲»
فراریان از جهاد؛ «انفال، ۱۶»
پذیرندگان و جایگزینکنندگان کفر با ایمان؛ «بقره، ۱۰۸ و نحل، ۱۰۶»
پذیرندگان ولایت دشمنان خدا و دوستداران رابطۀ با دشمنان خدا. «ممتحنه، ۱»
بنیاسرائیل که داستان زندگی و تمدن آنها در قرآن بیان شده است، زمانی بر مردم روزگار خویش برتری داشتند «فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» «بقره، ۴۷» لکن بعد از این فضیلت و برتری، بهخاطر کردار و رفتار خودشان، دچار قهر و غضب خداوند شدند «وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ»» «بقره، ۶۱»
این تغییر سرنوشت، بهعلّت تغییر در رفتار و کردار آنان بوده است. دانشمندان یهود، دستورات و قوانین آسمانی تورات را تحریف کردند، «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ» «نساء، ۴۶»
و تجّار و ثروتمندان آنان نیز به ربا و حرامخواری و رفاهطلبی روی آوردند، «أَخْذِهِمُ الرِّبَوا» «نساء، ۱۶۱»
و عامّۀ مردم نیز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه، از روی تنپروری و ترس، از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمینِ مقدّس، سر باز زدند. «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ» «مائده، ۲۴»
بهخاطر این انحرافات، خدا آنان را از اوج عزّت و فضیلت، به نهایت ذلّت و سرافکندگی مبتلا ساخت.
ما در هر نماز، از خداوند میخواهیم که مانند غضبشدگان نباشیم. یعنی نه اهل تحریف آیات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حق، و همچنین از گمراهان نباشیم، آنانکه حق را رها کرده و به سراغ باطل میروند و در دین و باور خود غلو و افراط کرده و یا از هوی و هوس خود و یا دیگران پیروی میکنند.
«قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ») بگو: ای اهل کتاب! در دینتان به ناحق غلو نکنید و بهدنبال خواهشهای گمراهانِ پیش از خود نروید، که آنان افراد زیادی را گمراه کرده و از راه راست گمراه شدهاند. «مائده، ۷۷»
انسان در این سوره، عشق و علاقه و تولّای خود را به انبیاء و شهدا و صالحان و راه آنان، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاریخ نیز برائت و دوری میجوید و این مصداق تولّی و تبرّی است. ضالّین در قرآن:
«ضلالت» که حدود دویست مرتبه این واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است.
گاهی در مورد تحیّر به کار میرود، «وَ وَجَدَکَ ضَالًّا» «ضحی، ۷»
و گاهی بهمعنای ضایع شدن است، «أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ» «محمّد، ۱»
ولی اکثراً بهمعنای گمراهی و همراه با تعبیرات گوناگونی نظیر: «ضَلالٍ مُبِینٍ»، «ضَلالٍ بَعِیدٍ»، «ضَلالِکَ الْقَدِیمِ» به چشم میخورد.
در قرآن افرادی بهعنوان گمراه معرّفی شدهاند، از جمله:
کسانیکه ایمان خود را به کفر تبدیل کردند، ««مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ» بقره، ۱۰۸» مشرکان، ««وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً» نساء، ۱۱۶» کفار، ««وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ» «فَقَدْ ضَلَّ» نساء، ۱۳۶» عصیانگران، ««وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ» احزاب، ۳۶»
مسلمانانی که کفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند، «(لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ) ( وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ) ممتحنه، ۱»
کسانیکه مردم را از راه خدا باز میدارند،
کسانیکه به خدا یا رسول خدا توهین میکنند،
آنانکه حق را کتمان میکنند و
کسانیکه از رحمت خدا مأیوس هستند.
در قرآن نام برخی بهعنوان گمراهکننده آمده است، از قبیل: ابلیس، فرعون، سامری، دوست بد، رؤسا و نیاکان منحرف.
گمراهان، خود بستر و زمینۀ انحراف را فراهم و گمراهکنندگان از این بسترها و شرایط آماده، استفاده میکنند. بسترهای انحراف از دیدگاه قرآن:
جهل و نادانی («وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ» بقره، ۱۹۸). پیامهای سورۀ حمد - آیۀ ۷:
۱. انسان در تربیت، نیازمند الگو میباشد. انبیا، شهدا، صدّیقین و صالحان، نمونههای زیبای انسانیّت هستند. «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»
۲. آنچه از خداوند به انسان میرسد، نعمت است. قهر و غضب را خود به وجود میآوریم. دربارۀ نعمت «أنعَمتَ» به کار رفته، ولی در مورد عذاب، نفرمود: «غَضبتَ» تو غضب کردی» «أَنْعَمْتَ، «الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ»
۳. ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان، جامعۀ اسلامی را در برابر پذیرش حکومت آنان، مقاوم و پایدار میکند. «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ» «قرآن سفارش کرده است: «لا تَتولّوا قوماً غَضِب اللَّه علیهم» هرگز سرپرستی گروه غضبشدگان الهی را نپذیرید. ممتحنه، ۱۳»
کسانی که با تجمل عروس و داماد میشوند، خوشبختترند؟
حضرت آیتالله امام خامنهای:
«مگر کسانی که با تجمل عروس و داماد میشوند خوشبختترند؟ چه کسی میتواند چنین چیزی را ادعا کند؟ این کارها جز اینکه یک عده جوان را، یک عده دختر را حسرت به دل کند و زندگی ر